ادله دعواى کیفرى در دین یهود چگونه اثبات می شود
-
مىتوان گفت نظام کیفرى یهود، سیستم دلایل قانونى را پذیرفته است؛ چرا که ادلهاثباتى و اعتبار آنها بیان شده است: «به گواهى دو شاهد یا به گواهى سه شاهد هر امرى ثابتشود» (سفر تثنیه، ۱۹: ۱۵) .
خبر باطل را انتشار مده و با شریران همداستان مشو که شهادت دروغ دهى.پیروى بسیارى براى عمل بد مکن و در مرافعه، محض متابعت کثیرى، سخنىبراى انحراف حق مگو … حق فقیر خود را در دعوى او منحرف مساز. از امر دروغاجتناب نما و بىگناه و صالح را به قتل مرسان؛ زیرا که ظالم را عادل نخواهمشمرد. و رشوت مخور؛ زیرا که رشوت بینایان را کور مىکند و سخن صدیقان راکج مىسازد. و بر شخص غریب ظلم منما؛ زیرا که از دل غریبان خبر دارید، چونکه در زمین مصر غریب بودید. سفر خروج، ۲۳: ۱ـ ۹
پیش گفتار
در حقوق کیفرى، آنچه ضامن اجراى عدالت است، آیین دادرسى سنجیده و هماهنگى استکه در آن نه براى بزهکاران راه گریزى باشد و نه بىگناهان کیفر ببینند.
قوانین ماهوى، (۱) حتى اگر ناعادلانه باشد، به سان مسائل آیین دادرسى حساس ومشکلساز نیست؛ چرا که این قوانین ناظر به مرحله ثبوت بوده و همه شمول است. از اینگذشته، فرض بر این است که بزهکار از این قانون ظالمانه آگاهى داشته و با وجود این، دستبه انجام چنین بزهاى زده است . ولى قوانین آیین دادرسى، مربوط به مرحله رسیدگى است واز آنجا که در این مرحله متهم فراروى ماست و با تشخیص مجرمیت یا بىگناهى وى وسرانجام صدور حکم سروکار داریم، همیشه این نگرانى وجود دارد که روند رسیدگى نتواندعدالت کیفرى را تامین نماید.
در این میانه، نقش ادله اثبات جرم بسیار برجسته است؛ چرا که اجراى عدالت را ادلهاثباتى تضمین مىکند که از یک سو بزهکار نتواند از خلا آن سود جسته، از زیربار کیفر شانهتهى کند، و از طرف دیگر چنان ما را به آگاهى و یقین رهنمون شود که هیچ بىگناهى کیفرگناهى ناکرده را پذیرا نشود.
براى دستیابى به این هدف، بررسى ادله اثبات کیفرى و چگونگى اثبات بزه، درنظامهاى گونهگون سودمند تواند بود.
در میان ادیان زنده جهان، دو دین به شریعت ارجى وافر نهادهاند: اسلام و یهودیت.مطالعه و بررسى حقوق کیفرى یهود به دو دلیل مىتواند مفید باشد:
نخست آنکه حقوق کیفرى یهود، مانندگى فراوانى با حقوق کیفرى اسلام دارد و چون نظامکیفرى ما بر پایه آموزههاى دینى استوار است، سنجش این دو نظام سودمند خواهد بود.
دیگر آنکه با بررسى سپهر حقوق کیفرى یهود، با دوراندیشى و سنجیدگى دادگاههاىیهود و نگاهبانى حقوق متهم و دقت در استوارى حکم، که بیش از بیست قرن پیش در میانیهودیان رایج بوده است، آشنا خواهیم بود؛ چیزى که نظام حقوق کیفرى امروزى ما براى «اجراى عدالت» سخت بدان نیازمند است.
مقدمه
الف) دادگاههاى یهود
در نظام حقوقى یهود، سه دادگاه مهم به امور مدنى، کیفرى و دینى رسیدگى مىکرد:
.۱ دادگاه سنهدرین کبیر: این دادگاه داراى ۷۱ عضو بود و به مسائل بسیار مهممىپرداخت . سنهدرین کبیر صرفا یک نهاد قضایى نبود، بلکه در حقیقت دادگاه عالى شریعتو تجلى اقتدار دینى بود. حق اعلان جنگ، صدور مصوبات جدید براى قوم، تعیین قضاتدادگاه جنایى و … از اختیارات این دادگاه بود. افزون بر این، کسانى را که متهم به ارتکابجرایم سنگین علیه کاهن و پادشاه بودند (و استحقاق مجازات مرگ داشتند) محاکمهمىکرد. همچنین مجازات پیامبر دروغین و عالم متعدى از وظایف آن بود.
.۲ دادگاه جنایى (سنهدرین کوچک) : این دادگاه مرکب از ۲۳ قاضى حقوقدان بود و بهجرایم جنایى، که مجازاتشان اعدام بود، رسیدگى مىکرد. جرایمى چون قتل، زنا و کفر درصلاحیت این دادگاه بود. این دادگاه آیین دادرسى ویژهاى داشت و در رسیدگى و به ویژهپذیرش دلیل بسیار دقیق و ضابطهمند بود.
.۳ دادگاه مدنى: این دادگاه داراى سه قاضى حقوقدان بود و به دعاوى مدنى، جرایم مالى (مثل سرقت و …) و نیز به جرایم جسمانى و انواعى از زنا که مجازات آنها اعدام نبود، رسیدگى مىکرد. (۲)
آنچه بیشتر به بحث ما مربوط مىشود، دلیل در دادگاه جنایى است؛ البته به دادگاهمدنى نیز، هنگامى که به جرایم رسیدگى مىکند، خواهیم پرداخت.
ب) ادله اثبات جرم
نظامهاى حقوقى، درباره ادله اثبات، دو دیدگاه مختلف دارند:
.۱ برخى از نظامها سیستم ادله قانونى را پذیرفتهاند. در این نظام، قانونگذار ادله را احصاکرده و ارزش و اعتبار هر یک از ادله را ذکر نموده است.
.۲ برخى دیگر از نظامها سیستم ادله معنوى را پذیرفتهاند. در این سیستم ادله احصانشدهاند و اثبات جرم به اقناع وجدانى قاضى و اوضاع و احوال پرونده واگذار شده است.
مىتوان گفت نظام کیفرى یهود، سیستم دلایل قانونى را پذیرفته است؛ چرا که ادلهاثباتى و اعتبار آنها بیان شده است: «به گواهى دو شاهد یا به گواهى سه شاهد هر امرى ثابتشود» (سفر تثنیه، ۱۹: ۱۵) .
در دادگاههاى یهود، به ویژه دادگاه جنایى، قراین و امارات ارزش اثباتى ندارند و دربیشتر موارد تنها دلیل اثبات، شهادت با شرایط ویژه آن است.
ج) منابع ادله اثبات کیفرى یهود
.۱ کتاب مقدس: اولین منبع حقوق جزاى یهود و درنتیجه ادله اثبات، کتاب مقدس و بهویژه اسفار خمسه (تورات) است. تورات شامل پنج سفر پیدایش، خروج، لاویان، اعداد وتثنیه است . سفر پیدایش، خلقت آدم تا درگذشت یوسف را دربرمىگیرد. چهار سفر بعدى بهتولد موسى و خروج از مصر به همراه بنىاسرائیل و نزول شریعت (ده فرمان) در سینا و نیزمسائل مختلف شرعى و حقوقى مىپردازد. در لابهلاى شریعت یهودى، حقوق جزا و ادلهاثبات مطرح شده است .
پس از تورات، کتب انبیا و تواریخ بنىاسرائیل قرار دارد که در این کتب نیز گاهى بامسائل مربوط به حقوق جزا، به ویژه اجراى شریعت، برمىخوریم.
.۲ تلمود: پس از آوارگى یهود در سال هفتاد میلادى، یهودیان پراکنده شده، بهسرزمینهاى مختلف کوچیدند. جمعى از دانشمندان یهود، به منظور حفظ شریعت یهودى، در میدارشها (مدارس) به تالیف کتابى به نام میشنا اهتمام ورزیدند. میشنا تفسیر تورات وشامل فتاوى و احکام علما و ربانیون اعصار گذشته به انضمام تاویلات و شروح و حواشىدانایان زنده در آن عصر بود. میشنا خود مورد شرح و تفسیر واقع شد و کتابى به نام گمارا (بهمعناى تکمیل) پدید آمد.
بعدها دو مجموعه میشنا و گمارا را تلفیق کردند و کتابى عظیم به نام «تلمود» (به معناىآموزش) پدید آورند. تلمود، گنجینه بسیار بزرگ و گرانبهاى یهود است که دو بخش دارد: یکى هگادا به معناى روایت و داستان است و دیگرى هلاخا به معناى راه و روش، و مشتمل برقوانیندین و شریعتیهود است.در این مجموعهعظیم، مسائل فقهى و حقوقى و موضوعاتکیفرى و ادله اثبات و دادگاهها و صدور و اجراى حکم و … به تفصیل ذکر شده است.
از آنجا که در تلمود علاوه بر شریعت موسى، اندیشه دهها دانشمند و فقیه یهودى درشرح و تفسیر شریعت درج شده است، این کتاب مهمترین منبع فقه و حقوق یهود است.
جان ناس در اهمیت این کتاب مىنویسد:
اختتام تلمود در اواخر قرن پنجم میلادى مىباشد و با ایجاد آن شاهکار بزرگ، ورق جدیدى در کتاب تاریخ مذهب ایشان [یهود] گشوده شده است، و از آن روزکه آن مجموعه عظیم مدون شد، تاکنون، با وجود مخالفتها و ممانعتها، در انتشارآن وقفهاى روى نداد و آن را فهرست جامع شرعى و رسمى و مجموعه اوصاف وتعاریف قوم یهود مىتوان دانست که سراسر تفصیلات دین و آیین و معتقدات وآداب ایشان از اصول و فروع جزئى و کلى در آن مندرج است. آن کتاب، کههمچنان در شش باب و ۳۶ مجلد تالیف شده، براى یهودیان بدبخت که هموارهدر قرون وسطى از مشرق به مغرب و از مغرب به مشرق در حال سرگردانى وآوارگى بودند، مایه بقا و قوام گردید. (۳)
.۱ شهادت
شهادت یکى از مهمترین ادله اثبات دعوى در تمام نظامهاى حقوقى است. از گذشته دور، شهادت داراى اعتبار فراوان بوده است. در قانوننامه حمورابى، قانون بابل و دیگر قوانیندنیاى باستان، شهادت دلیلى پسندیده بوده است و اکنون نیز یکى از پرارجترین ادله، و دربرخى نظامها پرقدرتترین آنهاست.
در حقوق اسلامى «بینه» در کنار اقرار، دو دلیل محکم و متقن اثبات جرم شمرده شدهاست . قانون مجازات اسلامى نیز به تبع آن، شهادت را در عداد ادله اثبات جرم قرار دادهاست : قتل (م. (۴) ۲۳۱)، سرقت (م. ۱۹۹)، محاربه (م. ۱۸۹)، شرب خمر (م. ۱۷۰)، زنا (م. ۷۴) و … .
در حقوق جزاى یهود، شهادت اعتبارى خاص دارد، چرا که در بسیارى از دعاوى، تنهادلیل مورد قبول دادگاه، شهادت است. چنان که بعدا ذکر خواهد شد، دادگاه جنایى یهود کهمرکب از ۲۳ قاضى بود و به دعاوى مستوجب کیفر اعدام رسیدگى مىکرد، تنها شهادت را، باشرایط دشوار و فراوان آن، براى اثبات جرم کافى دانسته است. شرایط شهادت و شهود، بهتفصیل در تورات و تلمود ذکر شده است.
الف) تعریف شهادت
در تعریف شهادت گفتهاند: «شهادت عبارت است از اخبار صحیح از وقوع امرى به منظورثبوت آن در جلسه دادگاه» . (۵)
و نیز گفتهاند: «شهادت عبارت است از اعلام حقیقت وجودىامرى که شاهد، علم شخصى نسبت به آن دارد، اعم از اینکه امر مزبور را به چشم خود دیده، یا اینکه آن را شنیده باشد» . (۶)
آنچه در بحث حاضر اهمیتى به سزا دارد، و البته در جاى خود بیان خواهد شد، ایناست که در نظام جزایى یهود، شهادت تنها در صورتى ارزش دارد که گواهان، وقوع جرم را باچشمان خویش مشاهده کرده باشند و علمگواهان، اگر از راه دیگرى جز مشاهده مستقیمحاصل شود، اعتبارى ندارد.
ب) تعداد شهود
در حقوق جزاى اسلامى، تعداد شهود در جرایم مختلف متفاوت است. مطابق قانون مجازاتاسلامى، جرایمى چون قتل (م. ۲۳۷)، سرقت (م. ۱۹۹)، محاربه (م. ۱۸۹)، قذف (م. ۱۵۳) و قوادى (م . ۱۳۷) با شهادت دو مرد عادل اثبات مىشود؛ ولى در زنا (م. ۷۴) و لواط (م. ۱۱۷) چهار گواه لازم است. قتل غیرعمد (م. ۲۳۷) با یک شاهد، به انضمام یکقسم قابل اثبات است. در حقوق جزاى یهود بنا به نص صریح تورات، براى اثبات جرم حداقلدو شاهد لازم است:
هر که شخصى را بکشد، پس قاتل به گواهى شاهدان کشته شود و یک شاهد براىکشته شدن کسى شهادت ندهد (سفر اعداد، ۳۵ : ۳۰) .
از گواهى دو یا سه شاهد، آن شخص که مستوجب مرگ است کشته شود. ازگواهى یک نفر کشته نشود (سفر تثنیه، ۱۷ : ۶) .
یک شاهد بر کس برنخیزد بهر تقصیر و هر گناه از جمیع گناهانى که کرده باشد، بهگواهى دو شاهد یا به گواهى سه شاهد هر امرى ثابت شود (سفر تثنیه، ۱۹ : ۱۵) .
چنانکه از آیات فوق، به ویژه آخرین آیه، برمىآید در تمام جرایم حداقل دو شاهد باید بهشهادت برخیزند تا جرمى اثبات شود و بین جرایم مختلف از این جهت تفاوتى نیست.
ج) شرایط شهود
در قوانین یهود، براى شاهد شرایط بسیارى مقرر شده است. افزون بر این، افراد بسیارىصلاحیت اداى شهادت را ندارند. نویسنده کتاب گنجینهاى از تلمود مىنویسد:
کشف حقیقت و برقرار ساختن آن تنها به لیاقت و شایستگى و انصاف داورانبستگى ندارد، بلکه به درجه بیشترى به قابل اعتماد بودن گواهان بسته است. بدینجهت، قانون تلمود، عالیترین مراتب شایستگى را که از قضات انتظار دارد، ازشهود نیز خواستار است. تا شخص به پاکدامنى و نیکنامى مشهور نباشد وشهادت او کاملا بىطرفانه و عارى از منافع شخصى تلقى نگردد، گواهى اوپذیرفته نمىشود. (۷)
.۱ شرایط لازم براى شهادت
شرایطى که قوانین یهودى براى شاهد برشمردهاند از این قرار است:
۱) مرد بودن: مطابق مقررات جزایى اسلام و قانون مجازات اسلامى، شاهد باید مرد باشدو تنها در موارد اندکى شهادت زنان به انضمام مردان پذیرفته شده است: قتل غیرعمد (م.۲۳۷) و زنا (م.۷۴ و ۷۵) . گفتنى است که طبق این مقررات، شهادت زنان استقلالا جرمىرا اثبات نمىکند (م.۷۶) .
مطابق مقررات یهود نیز فقط مردان مىتوانند در دادگاه شهادت دهند و بر اساس تلمود «زن براى شهادت شایسته نیست.» (یروشلمى یوما، ۷ ب) .
۲) بلوغ: قوانین یهود شهادت صغار را نمىپذیرد و تنها شهادت کسانى را مىپذیرد که بهسن قانونى رسیده باشند.
مطابق ماده ۱۳۱۳ قانون مدنى ایران، بلوغ از شرایط شاهد است و شهادت اطفالى که بهسن قانونى نرسیدهاند، فقط ممکن است براى مزید اطلاع استماع شود (م.۱۳۱۴) .
۳) آزاد بودن: دادگاههاى یهودى شهادت بردگان را نمىپذیرند و تنها اشخاص آزادمىتوانند اقامه شهادت نمایند.
۴) شایستگى: چنان که در ابتداى این بحث اشاره شد، گواهان باید افرادى مورد اعتمادباشند تا از شهادت آنها اطمینان حاصل شود. این افراد باید به پاکدامنى و نیکنامى شهرهباشند و لذا افرادى که این صفات را ندارند، نمىتوانند شهادت دهند. شریعت افراد بسیارىرا برشمردهاست که باتوجه بهعدم شایستگى، حقشهادت ندارند و ذیلا به آنها اشاره مىشود .
در حقوق اسلامى عدالت یکى از شرایط شاهد است که دال بر اطمینانبخش بودناظهارات وى مىباشد.
.۲ کسانى که شهادتشان پذیرفته نیست
علاوه بر زنان، کودکان و بردگان، حقوق یهود افراد دیگرى را نیز براى اداى شهادت صالحنمىداند :
۱) افرادى که سوء سابقه قضایى دارند: شهادت فقط در صورتى معتبر است که شاهدقبلا مرتکب جرایم جزایى از هیچ نوعى نشده باشد (۸) و لذا افرادى که پیشتر مجرم بودهاند، نمىتوانند شهادت بدهند.
۲) ناقضان شریعت: کسانى که آگاهانه قوانین شریعت را نقض مىکنند یا آن را نادیدهمىگیرند، نمىتوانند شهادت دهند. (۹)
۳) خویشاوندان:
الف) شهود نباید با هم نسبت خویشاوندى داشته باشند.
ب) شهود نباید با قضات نسبت خویشاوندى داشته باشند.
ج) شهود نباید با طرفین دعوى نسبت خویشاوندى داشته باشند.
کسانى که با یکى از طرفین دعوى نسبت خویشاوندى دارند، مجاز نیستند که در آندعوى گواهى دهند. به گفته تلمود خویشاوندان عبارتند از: پدر، برادر، عمو، دایى، شوهرخواهر، شوهر عمه، شوهر خاله، شوهر مادر، پدر زن، باجناق، هم با خود ایشان و همپسرانشان و دامادهایشان و نیز ناپسرى انسان. (۱۰)
خویشان نمىتوانند به سود یا زیان اقوام خود در دعوى شهادت دهند. در تلمود آمدهاست :
مقصود این آیه چیست: «پدران به خاطر فرزندانشان کشته نشوند و فرزندان نیز بهخاطر پدران به قتل نرسند» (تثنیه، ۲۴: ۱۶) ؟ اگر غرض آن است که پدران نباید بهخاطر گناهى که فرزندانشان مرتکب گشتهاند اعدام شوند و بالعکس، مگر نه اینکه این مطلب صریحا در جاى دیگر اظهار شده است: «هر کس به خاطر گناهخودش کشته شود» (دنباله آیه فوق) . پس مقصود آن است که پدران نباید بر اثرشهادت فرزندانشان اعدام شوند و بالعکس (سنهدرین، ۲۷ ب) . (۱۱)
۴) دوست و دشمن: شهادت دوست و دشمن در دادگاه پذیرفته نمىشود، (میشناسنهدرین، ۳: ۵) .
۵) شهادت کسانى که مشکوک به خیانت به مال دیگران هستند، پذیرفته نمىشود.
۶) شهادت کر و لالان پذیرفته نمىشود.
۷) شهادت قماربازان حرفهاى، رباخواران، غاصبان و ستمکاران پذیرفته نمىشود (توسیفتا سنهدرین، ۵: ۵) .
۸) اشخاصى که محصولات سال هفتم را خرید و فروش مىکنند، نمىتوانند در دادگاهشهادت دهند. (۱۲)
جمعبندى
همان گونه که گذشت، شهادت در دادگاههاى یهودى شرایط بسیارى دارد و در خصوص آنبسیار سختگیرى شده است تا مبادا کسانى که به شهادتشان اطمینان نیست، علیه یا به نفعکسى شهادت دهند. افزون بر این براى شهادت دروغ نیز مجازات سنگینى وضع شده استکه در جاى خود ذکر خواهد شد.
د) کیفیت اطلاع شاهد از وقوع جرم
در حقوق اسلامى، شرط شهادت «مشاهده» است. ماده ۷۷ قانون مجازات اسلامى بر اینمساله تاکید دارد: «شهادت باید روشن و بدون ابهام و مستند به مشاهده باشد و شهادتحدسى معتبر نیست» .
به علاوه برابر ماده ۱۳۲۰ قانون مدنى «شهادت بر شهادت در صورتى مسموع است کهشاهد اصل وفات یافته یا به واسطه مانع دیگرى مثل بیمارى و سفر و حبس و غیره نتواندحاضر شود» .
در حقوق جزایى یهود، مشاهده عینى وقوع جرم، شرط اساسى پذیرش شهادت است. دردادگاههاى جنایى، که به جرایم مستوجب اعدام رسیدگى مىکردند، بر این مساله اصراربسیارى مىشد. این دادگاهها به هیچ وجه شهادتى را که از روى حدس و مبتنى بر قراینبود، نمىپذیرفتند، هر چند که این قراین معقول و متقاعدکننده بودند و هر چند که تبیینواقعیت بهشکل دیگرىممکن نبود. تلمود یک نمونه افراطى از لزوم این شرط را نقل مىکند:
اگر شهود بگویند که ما دیدیم متهم شمشیر در دست به دنبال مرد دیگرى مىدودو هر دو به دنبال هم به ساختمانى وارد شدند؛ پس از مدتى فرد تعقیبکننده تنها وبا اسلحه خونآلود از ساختمان خارج شد و ما شخص دیگر را در داخلساختمان، کشته یافتیم، در اینجا متهم را نمىتوان بر اساس شهادت این شاهدانمحکوم کرد. (توسیفتا سنهدرین، ۸: ۲) . (۱۳)
از گفته تلمود چنین برمىآید که شاهدان تنها مىتوانند بر آنچه واقعا با چشمان خویشدیدهاند، گواهى دهند و حدس، نظریه و شهادت بر شهادت (۱۴) پذیرفته نمىشود.
افزون بر این، دادگاههاى یهودى شهادت مکتوب (۱۵) را نمىپذیرفتند، بلکه شاهد بایدشخصا در دادگاه حاضر مىشد و هنگام شهادت برپاى مىایستاد . گرچه در دعاوى مدنى، سند همانند شهادت معتبر فرض مىشد، اما در حقوق جزا این مساله صادق نبود. (۱۶)
ه) نحوه تحقیق از شهود
در دادگاههاى جنایى یهود، از شاهدان به دقت بازجویى به عمل مىآمد و اگر تناقض مهم وصریحى در شهادتشان یا در شهادتهاى مختلف بود، شهادت به کلى رد مىشد. «در موردىبازپرسى چنان دقیق بود که شاهدان تنها در صورتى مىتوانستند در برابر آن تاب بیاورند کهدقیقا از وقایع مطلع بوده، به آن یقین داشتند و اعتراف مىکردند که برخى جزئیات رافراموش کردهاند» . (۱۷)
در جرایم مستوجب اعدام، بازجویى بسیار دقیق بود. دادگاه در ابتدا اهمیت موضوع را بهگواهان گوشزد مىکرد و به آنها اخطار شدیدى مىداد. نمونهاى از این اخطار در تلمود ذکرشده است:
شاید شهادتى که مىخواهید بدهید مبنى بر حدسى است که مىزنید و یا متکى برشایعاتى است که شنیدهاید، یا این شهادت را از قول شاهد دیگرى نقل مىکنید، یا قصد دارید بگویید که این موضوع را از شخص قابل اعتمادى شنیدهاید و یاشاید نمىدانید که ما شما را در معرض بازپرسى و بازجویى دقیقى قرار خواهیمداد. باید بدانید که محاکمات جنایى مانند محاکمات مالى نیست. در محاکماتمالى، اگر شاهدى شهادت دروغ بدهد، تاوان خسارتى را که وارد آورده استمىپردازد و گناهش بخشوده مىشود، ولى در محاکمات جنایى (اگر شاهدىشهادت دروغ بدهد و بر اثر آن شخص بىگناهى اعدام شود) خون شخص اعدامشده و خون اولاد او (که دیگر به جهان نخواهند آمد) تا آخر عالم به گردن اوخواهد بود (سنهدرین ۴: ۵) . (۱۸)
پس از این اخطار، قضات از گواهان تحقیق مىکنند و این سوالات را مىپرسند:
در کدام دوره هفتساله این جنایت رخ داد؟ کدام سال؟ چه ماهى؟ چندم ماه؟ کدام روزهفته؟ چه ساعتى از روز؟ کجا؟ آیا شما متهم را مىشناختید؟ آیا به او اخطار کردید؟ (۱۹)
بر اساس تلمود «هر چند قاضى از گواهان بیشتر بازجویى کند بهتر است. درباره ربانیوحانان بن زکاى گفتهاند، در یک بازجویى حتى از گواهان درباره ضخامت و نازکىدمانجیرهایى که طبق اظهار نظر شهود، جنایت زیر درخت آن اتفاق افتاده بود سوالاتىکرد» . (۲۰)
به علاوه درباره اوضاع و احوال ملازم با عمل جزایى نیز سوالاتى مطرح مىشد. (۲۱)
بدین صورت از تکتک گواهان بازجویى به عمل مىآمد و اگر اظهارات ایشان ضد ونقیض بود، شهادت پذیرفته نمىشد.
به گفته«~ Philip Birnbaum ~»«حتى اگر صد شاهد وجود داشته باشد و یکى از آنها نتواند بهسوالات راجع به تاریخ، زمان و مکان [ارتکاب جرم] پاسخ گوید، شهادت همه آنها ردمىشود» . (۲۲)
نکتهاى که در باب شهادت باید ذکر شود این است که در روند دادرسى، شهود مجازنبودند که به نفع یا ضرر متهم سخن بگویند، بلکه صرفا حق داشتند که مشهودات خود رابیان کنند. (۲۳)
پس از ادعاى شهادت و بازجویى از شهود، قضات به سنجش ارزش و اعتبار شهادتمىپرداختند .
و) شهادت بر قصد مجرمانه
یکى از مباحثى که در حقوق، و به ویژه حقوق جزا مطرح است، این است که آیا جهل بهقانون رافع مسوولیت هست یا نه؟ یعنى اگر مجرم از وضع قانون خاصى آگاه نباشد و نداند کهقانونگذار عملى را جرم دانسته است، آیا به خاطر ارتکاب آن عمل مجازات مىشود یا نه؟
معمولا قوانین کشورها مدتى را براى لازمالاجرا بودن قوانین معین کردهاند (این مدتمطابق ماده ۲ قانون مدنى در مصوبات قانونى کشور ما پانزده روز پس از انتشار قانون است) .پس از انقضاى این مهلت قانونى فرض بر این است که همه افراد کشور از آن آگاهند و لذا اگرشخص مرتکب عمل ممنوع گردد، ولو ادعا کند که به قانون آگاه نبوده، مجازات مىشود. (۲۴)
قانونگذار یهودى در جرایمى که مجازات اصلى آن اعدام است، در صورتى حکم بهمجازات اعدام را مجاز مىشمارد که علاوه بر اثبات فعل، قصد مجرمانه نیز اثبات گردد و براىاین منظور تاسیسى را به نام «اخطار» (۲۵) پیشبینى کرده است.
منظور از «اخطار» این است که شهودى که به ارتکاب جرم شهادت مىدهند، باید ایننکته را نیز تایید کنند که به مجرم پیش از ارتکاب جرم، ممنوع بودن عملى را که درصددانجام آن بوده، گوشزد کردهاند؛ یعنى گفتهاند که قانون این عمل را جرم مىداند و اگر وى اینقانون را نقض کند، مجازاتش اعدام خواهد بود. به علاوه شهود باید تایید کنند که متهم ایناخطار را شنیده و به آن توجه کرده و گفته است: «مىدانم، اما خودم را به مخاطره مىافکنم» .مفهوم این قاعده این است که باید اطمینان حاصل نمود که مجرم هم از منع قانونى اینعمل و هم از نوع دقیق مجازاتى که در انتظار اوست آگاه است. (۲۶)
پس آنچه در اثبات جرایم مستوجب مجازات اعدام اهمیت دارد، این است که:
.۱ شهود باید شهادت دهند که مجرم جرم را مرتکب شده است و ایشان به چشم خوددیدهاند.
.۲ شهود باید شهادت دهند که به مجرم اخطار دادهاند و درنتیجه متهم نمىتواند ادعاکند که وى به منع قانونى این عمل آگاه نبوده و مجازات آن را نمىدانسته است.
به عبارت دیگر صرف انتشار قانون کافى نیست، بلکه اطلاع مجرم از آن نیز شرط ضرورىمجازات اعدام است؛ یعنى عدم اخطار به مجرم، رافع مجازات اعدام است.
گفتهاند که این تاسیس (اخطار) به این خاطر است که علماى یهودى همیشه مایلبودهاند که مجازات اعدام اعمال نشود. (۲۷)
نکتهاى که در اینجا باقى مىماند این است که جهل به قانون، تنها رافع مجازات اعداماست و مجازات را به طور کلى رفع نمىکند، لذا اگر شهود بر اصل وقوع جرم شهادت دادند، اما بر «اخطار» شهادت ندادند، بر اساس تورات، مجازات قاتل حبس ابد است (میشناسنهدرین، ۹ : ۵) .
ز) شهادت دروغ
شهادت دروغ، در تورات علمى نکوهیده شمرده شده است و از یهودیان خواسته شده که باشهادت دروغ در دادگاه حق دیگران را پایمال نکنند:
خبر باطل را انتشار مده و با شریران همداستان مشو که شهادت دروغ دهى.پیروى بسیارى براى عمل بد مکن و در مرافعه محض متابعت کثیرى سخن براىانحراف حق مگو (سفر خروج، ۲۳: ۱ـ ۳) .
منع از شهادت دروغ، تنها یک قاعده اخلاقى نیست، بلکه قاعدهاى کیفرى است که نقضآن مجازات سنگینى دارد. ضمانت اجراى این قاعده در جاى دیگر تورات بیان شده است:
اگر شاهد کذبى بر کسى برخاسته، به معصیتش شهادت دهد، آنگاه هر دو شخصکه منازعه در میان ایشان است به حضور خداوند و به حضور کاهنان و داورانى کهدر آن زمان باشند، حاضر شوند و داوران نیکو تفحص نمایند و اینک اگر شاهد، شاهد کذب است و بر برادر خود شهادت دروغ داده باشد، پس به طورى که اوخواست با برادر خود عمل نماید با او همان طور رفتار نمایند تا بدى را از میانخود دور نمایى. و چون بقیه مردمان بشنوند خواهند ترسید و بعد از آن مثل اینکار زشت در میان شما نخواهند کرد. و چشم تو ترحم نکند، جان به عوض جانو چشم به عوض چشم و دندان به عوض دندان و دست به عوض دست و پا بهعوض پا» (سفر تثنیه، ۱۹: ۱۶ـ ۲۱) .
همان گونه که از آیات فوق برمىآید، مجازات شهادت دروغین بسیار سنگین است وفاعل آن به مجازات همان جرمى محکوم مىشود که وى دیگرى را به ارتکاب آن متهم کردهاست. اگر کسى به دروغ شهادت دهند که فلان شخص قاتل است، به جاى وى کشته شود واگر بر آسیب جسمانى شهادت دهد، مجازات مقرر آن درباره وى اعمال شود.
تلمود پس از اینکه به شدت و سختى مجازات شاهد دروغین اشاره مىکند، به بحث وجدل دو فرقه یهودى در اینباره مىپردازد. فرقهاى از یهودیان (فریسیان) مىگفتند:
گواهانى که شهادت دروغ دادهاند، (۲۸) فقط در صورتى اعدام مىشوند که محاکمهشخص متهم به پایان رسیده و حکم صادر شده باشد و سپس دروغ بودن شهادتشهود به ثبوت برسد.
مطابق این نظر، صرف صدور حکم درباره متهم، براى مجازات شاهد کاذب کافى است.
اما فرقه دیگر یهودى (صدوقیان) نظر دیگرى داشتند. آنان مىگفتند تنها در صورتى کهمتهم به ناحق اعدام شده باشد، شهود کاذب نیز اعدام خواهند شد.
یوسفوس، مورخ معروف یهودى، نظر اول را پذیرفته، مىنویسد: «اگر ثابت شود که کسىشهادت دروغ داده است، باید با همان مجازاتى کیفر بیند که ممکن بود شخصى که علیه اوشهادت داده است آن را تحمل نماید» . (۲۹)
ح) استنکاف از شهادت
شرایط و مقررات فراوان و دستوپاگیر شهادت، به ویژه در رسیدگیهاى جنایى، شاید اینگمان را در ذهن ایجاد کند که اساسا شریعت یهودى در پى آن است که افراد در دادگاهشهادت ندهند؛ اما این فرضیه درست نیست؛ گرچه مقررات شهادت بسیار سنگین و حتىتهدیدآمیز است، اما استنکاف از شهادت بسیار نکوهش شده است.
در تورات آمده است:
اگر کسى گناه ورزد و آواز قسم را بشنود و او شاهد باشد، خواه دیده یا دانسته اگراطلاع ندهد، گناه او را متحمل خواهد بود (سفر لاویان، ۵: ۱) .
براى اینکه مقصود آیه فوق روشنتر شود، ترجمه آن را از ترجمه تفسیرى کتاب مقدسنیز نقل مىکنیم:
هرگاه کسى از وقوع جرمى اطلاع داشته باشد، ولى در مورد آنچه دیده یا شنیدهدر دادگاه شهادت ندهد، مجرم است.
از آیه فوق برمىآید که استنکاف از شهادت، جرمى است که مجازات دارد و مجازات آننیز نظیر شهادت دروغ، مجازات همان جرمى است که رخ داده است. اما این برداشت، موردتایید تلمود نیست. تلمود گرچه کمک به امر قضاوت را به وسیله شهادت دادن امرى مقدسمىشمرد، اما براى آن مجازات دنیوى فرض نمىکند:
آن کس که مىتواند درباره همنوع خود شهادتى بدهد ولى این کار را نمىکند، دردادگاه بشرى مجرم شناخته نمىشود، لکن محکمه الهى او را گناهکار مىداند (باواقما، ۵۵ ب) .
و نیز آمده است که:
ذات قدوس متبارک، سه نفر را دشمن مىدارد و از آنان متنفر است … [دوم] آنکس که مىتواند به نفع دیگرى شهادت دهد، لکن از براى او گواهى ندهد (پساحیم، ۱۱۳ ب) . (۳۰)
همچنین تلمود پس از نقل اخطارهاى شدید دادگاه به یهود، براى اینکه افراد از زیربارمسوولیت شهادت شانه خالى نکنند مىافزاید:
شاید بگویید (از آنجا که مسوولیت این قدر سنگین است) پس چرا این دردسر رابر خود بسازیم؟ ولى قبلا گفته شده «اگر کسى گناه ورزد و آواز قسم را بشنود و اوشاهد باشد، خواه دیده یا دانسته، اگر اطلاع ندهد، گناه او را متحمل خواهد بود» (سفر لاویان ۵: ۱) . یا شاید بگویید چرا سبب ریخته شدن خون این شخصبشویم؟ ولى قبلا گفته شده است «وقتى که شریران از میان برداشته شوند فریادشادى بلند مىشود» (امثال سلیمان، ۱۱: ۱۰) ؛ (میشنا سنهدرین، ۴: ۵) . (۳۱)
از آنچه ذکر شد، روشن مىشود که اگرچه خوددارى از اداى شهادت جرم نیست ومجازاتى ندارد، اما مجازات اخروى آن باقى است و از نظر دینى، گناهى است که عقوبتشدیدى در پى خواهد داشت.
ط) رسیدگى بر اساس شهادت مسموع
.۱ محاکمه متهم: اگر دادگاه نهایتا شهادت گواهان را مىپذیرفت، قضات به رسیدگىپرونده مىپرداختند بر اساس دیدگاههاى خود به بحث و استدلال پرداخته، به محکومیت یابرائت متهم راى مىدادند.
در رسیدگیهاى جنایى، قضات در طول رسیدگى نیز، اگر دلیلى به نفع متهم ارائه مىشد، آن را مىپذیرفتند؛ حتى قضات موظف بودند که به دنبال دلیل معتبرى به نفع وى باشند.
.۲ اجراى حکم: دادگاههاى جنایى همیشه به عدم محکومیت متهم تمایل داشتند وهمیشه از صدور مجازات مرگ، حتىالمقدور، خوددارى مىکردند. با این همه، اگر متهم درآخر محکوم مىشد، گریزى از اعدام وى نبود.
مجازات اعدام به چهار صورت اجرا مىشد: سنگسار، خفه کردن، سوزاندن، گردن زدن؛ والبته هر مجازاتى براى جرایم خاصى بود، نه اینکه به اختیار دادگاه باشد.
بهگفتهتورات، با شهادت دو نفر و بیشتر، شخص مرتکبعملمستوجباعدام را مىکشتند:
اولا دست شاهدان به جهت کشتن بر او افراشته شود و بعد از آن دست تمامىقوم. (سفر تثنیه، ۱۷: ۷) تلمود نیز بر این مساله تاکید دارد که حکم سنگسار را شهودى که علیه مجرم شهادتدادهاند، اجرا مىکنند. (۳۲)
این مساله در قوانین اسلامى نیز در باب زناى محصنه پذیرفته شدهاست: مطابق ماده ۹۹ قانون مجازات اسلامى اگر زناى وى با شهادت شهود ثابت شده باشد، اول شهود سنگ مىزنند …
ى) شهادت و نظم عمومى:
از آنجا که شرایط بسیار دقیق، و عملا امکانناپذیر شهادت، در عمل راه را براى اعمالمجازات در دادگاههاى جنایى مسدود مىکرد و درنتیجه مجرمان آسوده و فارغبال مرتکبجرم مىشدند، دانشمندان یهودى به این فکر افتادند که چگونه باید از هرج و مرج وبىقانونى در کشور جلوگیرى کرد و چگونه مىتوان مانع از سوءاستفاده مجرمان از ایناحتیاط فوقالعاده قانون در خصوص اثبات جرم شد. دانشمندان یهودى براى این مساله دوراه حل عملى مطرح کردند:
الف) دادگاههاى حکومتى: درست است که دادگاههاى دینى یهود در خصوص پذیرششهادت و اعمال مجازات، مقررات بسیار دستوپاگیر و مشکلى دارند، اما براى حفظ نظمعمومى، شریعت نهاد دیگرى را پیشبینى کرده است و آن دادگاههاى حکومتى است. براساس قوانین شریعت، پادشاه مىتواند براى خود دادگاههایى تاسیس کند. وظیفه اصلى ایندادگاهها حفظ نظم عمومى است . این دادگاهها به شرایط شهادت دادگاههاى دینى محدود ومقید نیستند و اختیارات بیشترى در زمینه اثبات جرم و اعمال مجازات دارند. لذادادگاههاى حکومتى با توجه به این اختیارات، مىتوانند نظم عمومى را برقرار کنند و مانعمجرمان از ارتکاب جرایم شوند و از وقوع جرم جلوگیرى نمایند؛ چرا که مجرمان در اینصورت مىدانستند که جرمشان در دادگاههاى حکومتى قابل اثبات خواهد بود.
ب) بیت دین [خانه دادرسى] : راه حل دیگر، مبتنى بر اختیارات خود دادگاههاى یهودىبود . دادگاههاى یهودى صرفا دادگاه قانون نیستند. برخى از این دادگاهها [بیت دین] نهادىهستند که باید نظم عمومى را در حوزه صلاحیت خود، اعم از کشور و شهر و ناحیه، تامینکنند. لذا هنگامى که این نهاد قضایى به عنوان یک نهاد اجرایى و نه یک دادگاه قانونتشکیل مىشد، اختیارات فوقالعاده وسیعى داشت. به همین جهت، اگر نظم عمومى، شریعت دینى و اخلاق مورد تعریض واقع مىشد، این دادگاهها اقداماتى مبذول مىداشتند. (۳۳)
.۲ اقرار
اقرار یکى از ادله اثبات دعوى مدنى در حقوق اسلامى است. برابر ماده ۱۲۵۹ قانون مدنى : «اقرار عبارت از اخبار به حقى است براى غیر بر ضرر خود» .
در امور کیفرى نیز اقرار از مهمترین ادله اثبات دعوى است. اقرار در امور کیفرى «اعلام واخبار متهم است به قبول قسمتى یا تمامى موضوع اتهام که علیه او اقامه شده است» . (۳۴)
در حقوق قدیم، اقرار یکى از مهمترین ادله امور کیفرى بوده است. در نظام تفتیشى، اقرار مهمترین دلیل بوده و ارزشى بیش از سایر ادله داشته است. (۳۵)
در حقوق جزاى عرفى، اقرار به خودى خود داراى اعتبار و ارزش نیست، بلکه باید با سایرقراین و امارات و دلایل دیگر مقرون و همراه باشد. به عبارت دیگر در امور جزایى اقرار متهمبه تنهایى کافى براى اثبات ارتکاب بزه نمىباشد. (۳۶)
در حقوق ایران، که منشا فقهى دارد، درباره اینکه آیا اقرار موضوعیت دارد یا طریقیت، اختلاف است. بسیارى از حقوقدانان بر این باورند که اقرار طریقیت دارد. دیوان عالى کشوردر راى شماره ۳۰۲۴۸۱/۷/۱۹ گفته است: «در امور جزایى اعتراف متهم طریقیت دارد و اگر دادگاهبه ملاحظه قراین و امارات دیگر، اقرار متهم را از دلایل خارج نماید، موجب شکستن حکمنمىباشد» .
در قوانین جزایى اسلام، اقرار یکى از ادله اثبات جرم، و بلکه مهمترین آن شمرده شدهاست . در قانون مجازات اسلامى نیز در جرایم گوناگون، اقرار دلیل اثباتى محسوب شده است: زنا (م.۱۶۸)، شرب خمر (م.۱۶۸)، محاربه (م.۱۸۹)، سرقت (م.۱۹۹)، قتل (م.۲۳۱) لواط (م.۱۱۴) و …
در قوانین کیفرى یهود، اقرار اعتبار و ارزش چندانى ندارد. براى تبیین مطلب، باید بیندادگاههاى مدنى و جزایى تفکیک کرد.
.۱ اقرار در دعاوى مدنى: (۳۷) دادگاهها در دعاوى مدنى، اقرار مدعى علیه را مىپذیرند و براساس آن حکم صادر مىکنند، منتها صدور حکم بر اساس اقرار در امور مدنى به معناىاعتبار اقرار نیست، بلکه مبناى آن این اصل است که هر کس حق دارد دارایى خود را بهعنوان هدیه به دیگرى ببخشد. بنابراین، اگر مدعى علیه اتهامى را در این امور، صواب دانستو آن را قبول کرد، به دادگاه ارتباطى ندارد که درصدد کسب ادله بیشترى برآید. (۳۸)
به عبارت دیگر اعتبار اقرار در امور مدنى اصیل نیست، و کلا به عنوان دلیل ارزشى ندارد؛ مالک حق دارد هر گونه تصرفى در مال خود بکند و اقرار او در این مورد، دال بر محق بودنمدعى نیست، بلکه مبناى پذیرش اقرار او این است که مالک مىتواند مال خود را به دیگرانببخشد، یعنى همان چیزى که در حقوق اسلامى از آن به نام «قاعده تسلیط» (۳۹) نام مىبریم.
.۲ اقرار در دعاوى کیفرى: در کتاب مقدس، گاهى مشاهده مىکنیم که بر اساس اقرار، حکم به قتل کسى شده است. نمونه آن در مورد مردى است که نزد «داود» اعتراف به قتل «شاول پادشاه» کرد و داود وى را بر اساس این اقرار به قتل رساند:
داود او را گفت که خونت بر سر خودت باشد، زیرا دهانت بر تو شهادت دادهگفت که من مسیح خداوند را کشتم (کتاب دوم سموئیل، ۱: ۱۶) .
با وجود این، دادگاههاى جنایى یهود، اقرار را به عنوان دلیل اثبات جرم نمىپذیرفتند .مبناى این مساله، یک اصل اساسى در حقوق جزاى یهود است: «هیچ کس نمىتواند باشهادت خویش، خود را به ارتکاب جرمى متهم کند» (سنهدرین، ۹ ب) . (۴۰)
منشا این اصل، که در امور کیفرى شخص نمىتواند علیه خویش اقرار کند، این است کهطبق مقررات شریعت یهود: «انسان فقط به خود تعلق ندارد و همان گونه که حق نداردموجب آسیب جسمانى دیگران شود، همچنین حق ندارد که گزندى به خویش وارد آورد» . (۴۱)
از آنچه گذشت، معلوم مىشود که در دادگاههاى جنایى یهود، اقرار متهم اعتبار قانونىنداشت و به آن توجه نمىشد.«~ Adin steinsaltz ~»مىنویسد:
این قاعده در طول قرنها به عنوان سلاحى قدرتمند در مقابل تلاشهایى که براىاخذ اعتراف با زور یا تشویق و ترغیب صورت مىگرفت، به دادگاهها خدمتکرد. نه تنها هیچ کس را نمىتوان واداشت که خود را با شهادت خویش مجرمقلمداد کند، بلکه خود اتهامى (۴۲) هیچ ارزشى ندارد و در دادگاه به عنوان دلیلپذیرفته نمىشود. (۴۳)
.۳ علم قاضى
در حقوق جزاى اسلامى، علم قاضى یکى از ادله اثبات جرم است. قانونگذار در قانون مجازاتاسلامى در جرایم گوناگون، مثل لواط (م.۱۲۰)، سرقت (م.۱۹۹)، قتل (م.۲۳۱) و … علمقاضى را به عنوان دلیل اثبات جرم پذیرفته است. افزون بر این، ماده ۱۰۵ این قانون، قاعدهاى کلى براى علم قاضى بیان کرده است: «حاکم شرع مىتواند در حقالله و حقالناس بهعلم خود عمل کند …» .
در قوانین کیفرى یهود، به ویژه در جرایم مستوجب اعدام، علم قاضى به عنوان دلیلپذیرفته نشده است. در دادگاههاى جنایى نه تنها قضات دادگاه نمىتوانستند بر اساس علمخویش حکم صادر کنند، بلکه حتى اگر وقوع جرم را با چشم خویش دیده بودند، از رسیدگىبه دعوى منع مىشدند. علت آن بود که ممکن بود تنفر و خشم ایشان مانع از صدور حکممنصفانه و بىطرفانه گردد.
دستورالعملهاى ثابتى خطاب به دادگاهها وجود داشت که حتىالامکان از صدور مجازاتمرگ خوددارى ورزند؛ بنابراین، هر که را از رعایت رفتار منصفانه نسبت به متهم ناتوانمىیافتند، از هیات قضات اخراج مىکردند؛ مثلا مردان بىفرزند و سالخوردگان، صلاحیتخدمت در چنین دادگاهى را نداشتند، زیرا به گفته تلمود «آنها غم و غصه بارآوردن بچهها رافراموش کردهاند» و بنابراین، ممکن است بیشتر علاقمند به اعمال نص دقیق شریعت باشند، به جاى آنکه انگیزهها و عواطف متهم را مدنظر قرار دهند. (۴۴)
چنان که از مطالب فوق روشن شد، در دعاوى جنایى اصل بر رافت و گذشت بوده است.قضات سعى مىکردهاند که با توجه به انگیزه ارتکاب جرم و موقعیت مجرم، حتىالامکان وىرا از اتهام تبرئه کنند و لازمه این مساله وجود قضاتى است که بتوانند در برابر این اتهام، حداکثر نرمش و رافت را نشان دهند. قاضى که وقوع جرم را با چشمان خویش دیده است ووقوع این بزه سنگین وى را خشمگین و از متهم متنفر نموده است، دیگر نمىتواند آنانصاف و مهربانى را که مدنظر شریعت است، مبذول دارد و از اینرو نمىتواند به چنیندعاوىاى رسیدگى کند .
.۴ سوگند
الف) سوگند: حقوق کیفرى یهود، همانند حقوق جزاى اسلامى و بیشتر نظامهاى حقوقى، قسم را در عداد ادله اثبات جرایم قرار نداده است. هیچ جرمى، و حتى دعاوى مدنى، با قسمقابل اثبات نیست. با این همه، گاهى کسى که متهم به ارتکاب جرمى است، مىتواند خود رابا سوگند تبرئه نماید.
در تورات آمده است:
اگر کسى الاغى یا گاوى یا گوسفندى یا جانورى دیگر به همسایه خود امانت دهدو آن [حیوان] بمیرد یا پایش شکسته شود یا دزدیده شود و شاهدى نباشد، قسمخداوند در میان هر دو نهاده شود که دست خود را به مال همسایه خویش درازنکرده است، پس مالکش قبول کند و او عوض ندهد (سفر خروج، ۲۲: ۱۰ـ ۱۳) .
در دعاوى جنایى، اگر شاهدى بر مساله نباشد و یا شهادت گواهان پذیرفته نشود، متهمبىدرنگ آزاد مىشود و نیازى به اداى سوگند نیست. اصل برائت در دعاوى جنایى کاملارعایت مىگردد . تنها در دعاوى مدنى (و جرایم مالى) است که گاه سوگند مصداق پیدامىکند.
ب) قسامه: قسامه در لغت به معناى «سوگندها» یا «سوگندخورندگان» است.
در کشورهاى مغربزمین، به ویژه از انقراض روم غربى در قرن پنجم میلادى، اصل برائتپذیرفتهنبود و لذا متهمانبىگناهىخویش را با قسم یا قسامهثابت مىکردند. در این کشورها، براى اثبات بىگناهى، چه در قتل و صدمات جسمانى و چه در جرایم علیه اموال و عفت واخلاق خانوادگى، قسامه مرسوم بوده، اما هیچگاه براى اثبات جرم به کار نمىرفته است. (۴۵)
فقه اسلامى، قسامه را در قتل و صدمات بدنى پذیرفته است؛ اما درباره اینکه آیا قسامهتنها براى اثبات بىگناهى و رفع اتهام از متهم است یا اینکه مىتوان با آن جرم را نیز ثابتکرد، بین فقهاى اسلامى اختلاف نظر وجود دارد. بیشتر فقهاى اسلام، ازجمله فقهاى شیعه، بر این باورند که قسامه یکى از ادله اثبات قتل است و در صورتى که ظن (لوث) به ارتکابعمل توسط متهم باشد، مىتوان با قسامه جرم وى را ثابت کرده، او را مجازات نمود.
قانون مجازات اسلامى در ماده ۲۳۱، قسامه را در عداد ادله اثبات قتل شمرده است و درمواد ۲۳۹ تا ۲۵۶ مقررات آن را بیان داشته است.
برخلاف این نظر، برخى دیگر از فقهاى اسلامى، از جمله ابوحنیفه، قسامه را دلیلاثباتکننده قتل نمىدانند، بلکه آن را تنها دلیلى بر اثبات بىگناهى متهم مىدانند.ابوحنیفه مىگوید :
قسامه دلیل اثباتکننده قتل نیست، بلکه دلیلى است که اهل محلهاى که مقتول درآن یافت شده، آن را براى نفى اتهام از خود به کار مىبرند (و به این وسیله ثابتمىکنند که ایشان وى را نکشتهاند) . در اینجا مدعیان قسم نمىخورند، بلکه اهلمحله قسم مىخورند که وى را نکشتهاند و بدین گونه قصاص را از خود دفعمىکنند. (۴۶)
آن گونه که از کتاب مقدس برمىآید، قسامه در کیش یهود پذیرفته شده است. توراتچنین مىگوید :
اگر در زمینى که یهوه خدایت براى تصرفش به تو مىدهد، مقتولى در صحراافتاده، پیدا شود و معلوم نباشد که قاتل او کیست، آنگاه مشایخ و داوران تو بیرونآمده، مسافت شهرهایى را که در اطراف مقتول است بپیمایند. و اما شهرى کهنزدیکتر به مقتول است، مشایخ آن شهر گوساله رمه را که با آن خیش نزده و یوغبه آن نبستهاند بگیرند [و آن را بکشند] … و جمیع مشایخ آن شهرى که نزدیکتر بهمقتول است، دستهاى خود را بر گوساله که گردنش در وادى شکسته شدهبشویند. و جواب داده بگویند دستهاى ما این خون را نریخته و چشمان ما ندیدهاست. اى خداوند قوم خود اسرائیل را که فدیه دادهاى، بیامرز و مگذار که خونبىگناه در میان قوم تو اسرائیل بماند. پس خون براى ایشان عفو خواهد شد (سفرتثنیه، ۲۱: ۱ـ ۸) .
آن گونه که از آیات فوق برمىآید، قسامه در جایى کاربرد دارد که مقتولى یافت شود کهقاتل آن معلوم نیست و لذا اهل شهرى که به محل کشف جسد مقتول نزدیکتر است، سوگندمىخورند کهوى را نکشتهاند. پسقسامه براىاثبات بىگناهى و رفع اتهام پذیرفته شده است.
با مقایسه این بخش از تورات با آنچه از ابوحنیفه نقل شد، معلوم مىشود که این دو نظردرباره قسامه، همانند هم است و طبق هر دو، قسامه دلیلى است که اهل محلهاى که مقتولدر آن یا نزدیک آن یافت شده، براى اثبات بىگناهى خود اقامه مىکنند.
.۵ اردالى
اردالى (۴۷) یا داورى ایزدى، دلیلى قضایى است که به ویژه در قرون وسطى متداول بوده است.در این آزمون، متهم را با شیوههایى سخت مانند وادار کردن به رفتن در آتش یا انداختن دررودخانهو … امتحانمىکردند.اگر وىاز اینآزمونها نجاتمىیافت، بهبىگناهىوىحکم مىشد.
در قوانین شرق قدیم، مانند قانون آشور و قانوننامه حمورابى، اردالى یکى از روشهاىرایج اثبات جرم بوده است. مطابق قانوننامه حمورابى:
اگر مردى به جادوگرى، یا زنى به زنا متهم مىشد، او را وامىداشتند. تا خود را بهنهر فرات بیفکند … اگر زن از غرق شدن نجات مىیافت، دلیل آن بود که بىگناهاست؛ اگر جادوگر غرق مىشد، دارایى وى به کسى مىرسید که او را متهم ساختهبود و در صورتى که نجات مىیافت، تمام دارایى کسى که به وى تهمت زده بود بهاو تعلق مىگرفت (۴۸) (مواد ۲ و ۱۳۲ قانوننامه حمورابى) .
همچنین ماده ۱۷ قانون آشور، در موردى که مردى به همسر مرد دیگرى اتهام وارد کندو شاهدى نباشد اردالى نهر جارى مىگردد. (۴۹)
حقوق اسلام، اردالى را دلیل اثبات جرم نمىداند و در هیچ یک از جرایم و دعاوى کیفرىآن را مثبت ندانسته است.
در شریعت یهود، مواردى را مىتوان یافت که داورى ایزدى در عداد ادله اثبات جرمشمرده شده است. ازجمله براى اثبات خیانت زن به شوهرش از چنین آزمونى استفادهمىشود: به گفته تورات، اگر مردى نسبت به زنش بدگمان شود و گمان برد که او با مرددیگرى همبستر شده، ولى شاهدى نداشته باشد، براى روشن شدن حقیقت، زن خود راپیش کاهن مىبرد. کاهن مقدارى آب مقدس در کوزه مىریزد و مقدارى از غبار کف عبادتگاهرا با آن مخلوط مىکند. آنگاه کاهن از زن مىخواهد که قسم بخورد بىگناه است و به اومىگوید: اگر غیر از شوهرت مرد دیگرى با تو همبستر شده، از اثرات آب تلخ لعنت مبراشوى. ولى اگر زنا کردهاى، خداوند گریبانگیرت شود و شکمت متورم شده، نازا شوى. زن بایدبگوید: آرى چنین شود. بعد کاهن این لعنتها را در یک طومار بنویسد و آن را در آب تلخبشوید، سپس آن آب تلخ را به زن بدهد تا بنوشد .
و چون آب را به او نوشانید اگر نجس شده و به شوهر خود خیانت ورزیده باشد، آن آب لعنت داخل او شده تلخ خواهد شد و شکم او متنفخ و ران او ساقطخواهد گردید و آن زن در میان قوم خود مورد لعنت خواهد بود. و اگر آن را زننجس نشده، طاهر باشد آنگاه مبرا شده اولاد خواهد زایید (سفر اعداد، ۵: ۲۸ـ ۲۷) .
این آزمایش، قانون بدگمانى یا غیرت نامیده شده است. (۵۰)
افزون بر این، دعاى سلیمانپادشاه در کنار معبد، شاهدى بر قبول داورى ایزدى در شریعت یهود است:
هر کس متهم به جرمى شده باشد و از او بخواهند کنار این قربانگاه سوگند یاد کند کهبىگناه است، آن وقت از آسمان بشنو و داورى کن اگر به دروغ سوگند یاد نموده و مقصرباشد وى را به سزاى عملش برسان. در غیر این صورت، بىگناهى او ثابت و اعلام کن (اولپادشاهان، ۸ : ۳۲ـ ۳۱) .
جمعبندى و خلاصه بحث
از مجموع آنچه گذشت، معلوم مىشود که در حقوق کیفرى یهود، تنها دلیل اثباتکنندهجرایم مستوجب اعدام (۵۱) و نیز صدمات بدنى و جرایم جنسى، شهادت، آن هم با شرایط ومحدودیتهاى بسیار و دقیق، است و این جرایم با هیچ دلیل دیگرى قابل اثبات نیست.
اقرار تنها در دعاوى حقوقى و جرایم مربوط به اموال (مثل سرقت) پذیرفته مىشود و دردعاوى کیفرى متهم حق ندارد علیه خود اقرار کند و حتى اگر اقرار کند، به آن ترتیب اثر دادهنمىشود .
علم قاضى حداقل در جرایم مستوجب اعدام ارزش اثباتى ندارد و حتى قاضى که شاهدوقوع جرم بوده، نباید جزو هیات قضات (یعنى ۲۳ قاضى رسیدگىکننده) باشد.
قسم و قسامه به عنوان دلیل اثبات جرم پذیرفته نشده است.
اردالى، بر اساس تورات، تنها در نوعى از جرایم جنسى پذیرفته شده است. با این همهنمىتوان آن را در عداد ادله شمرد و دادگاههاى جنایى یهود بر اساس آن حکم نمىکردند؛ چرا که دلیل مورد قبول این دادگاهها منحصرا شهادتى محکم و متقن بود.
با این همه، از آنجا که سختگیرى در ادله، به عدم اثبات جرایم و درنتیجه بىپروایىمجرمان مىانجامد، براى دادگاههاى حکومتى، و نیز دادگاههاى دینى ـ هنگامى که به عنواننهاد اجراى و براى حفظ نظم عمومى تشکیل مىشدند ـ محدودیت ادله کمتر بود و ایندادگاهها مىتوانستند براى جلوگیرى از هرج و مرج و حفظ نظم جامعه، ادله گوناگونى را مورداستناد قرار مىدهند .
منبع:
نویسنده: حسین سلیمانى