همه چیز درباره ضبط وثیقه و اخذ وجه الکفاله و وجه التزام
- بـا تـوجـه بـه ایـن اسـتـدلالها، ضبط وثیقه و اخذ وجهالکفاله و وجه التزام از وظایف اجرای احکام کیفری تحت نظر دادیار اجرای احکام کیفری یا دادستان میباشد. البته نباید به همین میزان بسنده نمود؛ بلکه نحوه انجام این عملیات که فرآیند مهمی است، باید مشخص شود.
اجرای احکام در امور حقوقی منوط به صدور اجراییه است.ماده ۴ قانون اجرای احکام مدنی اشعار میدارد: «اجرای حکم با صدور اجراییه به عمل میآید؛ مگر این که در قانون ترتیب دیگری مقرر شده باشد.»
برایناساس، اجرای احکام در امور حقوقی منوط به صدور اجراییه است و صدور اجراییه تابع مواد ۱، ۲ و ۵ تا ۱۱ قانون اخیر میباشد. از عبارت «مگر در قانون ترتیب دیگری مقرر شده باشد» اینگونه استنباط میشود که لازمه اجرای احکام توسط اجرای احکام مدنی، صدور اجراییه است؛ مگر ایـن کـه حـکـم جـنبه اعلامی داشته باشد. ۲ پس اخذ وجهالکفاله و وجه التزام و ضبط وثیقه نمیتواند جزو اختیارات اجرای احکام مدنی تلقی شود؛ چراکه در هیچ قانونی از قوانین مرتبط، اشارهای -حتی ضمنی و تلویحی- به صلاحیت اجرای احکام مدنی در این خصوص نشده است.
_ به نظر میرسد به سبب آن که برای قانونگذار واضح و روشن بوده که ضبط و اخذ برعهده واحدی از واحدهای تحت ریاست دادستان از جمله اجرای احکام کیفری است، نیازی به احصای آن احساس نکرده و ماده ۱۴۰ قانون آیین دادرسی کیفری را بدین نحو انشا نموده است.
ازاینرو میتوان گفت که استدلال ضعیف طرفداران دیدگاه دوم احتمالاً توسط خود آنها نیز قابل توجیه نیست و تنها به صرف این که یک عرف در این خصوص به وجود آمده، در حال اجراست.
بـا تـوجـه بـه ایـن اسـتـدلالها، ضبط وثیقه و اخذ وجهالکفاله و وجه التزام از وظایف اجرای احکام کیفری تحت نظر دادیار اجرای احکام کیفری یا دادستان میباشد. البته نباید به همین میزان بسنده نمود؛ بلکه نحوه انجام این عملیات که فرآیند مهمی است، باید مشخص شود.
بـا تـوجـه بـه ایـن اسـتـدلالها، ضبط وثیقه و اخذ وجهالکفاله و وجه التزام از وظایف اجرای احکام کیفری تحت نظر دادیار اجرای احکام کیفری یا دادستان میباشد. البته نباید به همین میزان بسنده نمود؛ بلکه نحوه انجام این عملیات که فرآیند مهمی است، باید مشخص شود. به عنوان مثال مشخص گردد که برای اخذ وجهالکفاله یک میلیون تومانی چه مراحلی باید توسط اجرای احکام کیفری طی شود. به نظر میرسد که موضوع باید در قالب مواد عمومی قانون اجرای احکام مدنی مورد بررسی قرار گیرد؛ چراکه قانون اجرای احکام مدنی به طور کامل به بررسی موضوع پرداخته است. ازاینرو مدیر اجرای احکام کیفری باید با توجه به مواد فصل دوم این قانون دایر بر توقیف اموال و فروش آنها از طریق مزایده، طبق مواد ۱۱۳ تا ۱۴۵ قانون اجرای احکام مدنی برای وصول مبلغ اقدام نماید.
در صورت عدم معرفی مال توسط کفیل یا پیدا نشدن مالی از وی، موضوع اعمال ماده ۲ قـــانــون نـحــوه اجــرای محکومیتهای مالی مصوب ۱۳۷۷ مطرح میشود. عدهای نظر بر این دارند که به دلیل حساس بودن جایگاه این ماده در سلب آزادی، باید این قانون را به طور مضیق تفسیر کرد؛ بدین ترتیب که در مورد ماده ۴۷ قانون اجرای احکام مدنی که مختص به وصول هزینههای لازم برای اجرای حکم توسط محکومله به دلیل استنکاف محکومعلیه از انجام مفاد حکم است، ماده ۲ موضوعیت ندارد.
در این خصوص باید به رأی وحدت رویه شماره ۶۷۹ مورخ ۱۸ مرداد ۱۳۸۴ اشاره نمود که در بخشی از آن چنین آمده است: «با توجه به این که تمامی امور مربوط به تعقیب کیفری و اختیارات ناظر بر آن طبق قانون به دادستان مربوط تفویض گردیده و از جمله لوازم مربوط به تعقیب کیفری، اخذ تأمین، تشدید، تخفیف و فک آن هم برعهده دادستان گذاشته شده است، رئیس حوزه در این موارد فاقد اختیارات دیگر میباشد. با لحاظ این مراتب، طرفین قرارداد جزو اشخاص ذیربط نخواهند بود و با فرض تخلف اشخاص، دادستان به عنوان بالاترین مقام دادسرا- برابر قانون مکلف به اقدام حسب قرار بوده و در نتیجه، حق صدور دستور و اخذ وجهالکفاله یا وجهالضمان را خواهد داشت.»
هـرچند در انتهای ماده ۴۷ آمده است که «وصول هزینه مذکور و حقالزحمه کارشناس از محکومعلیه به ترتیبی است که برای وصول محکومبه نقدی مقرر میباشد»؛ یعنی مطالبه، توقیف و فروش و اعمال ماده ۲؛ اما به نظر «عارفه مدنی کـرمـانـی» نـگـارنـده کتاب «اجرای احکام مدنی» به جهت آن که حکمی در این خصوص صادر نشده و ماده ۲ بیان داشته است: «هر کس محکوم به پرداخت…» نمیتوان این ماده را اعمال کرد.
درخصوص ضبط وثیقه و اخذ وجهالکفاله و وجهالتزام آنجا که توقیف اموال مقدور نیست یا شخص از تودیع وجه استنکاف مینماید، باید ماده ۲ را قابل اعمال دانست. در مورد ضبط وثیقه بهترین راهکاری که به نظر میرسد اعمال مواد ۱ و ۲ قانون تأسیس سازمان جمعآوری و فروش اموال تملیکی مصوب ۱۳۷۰ است.
الـبته استنباط مفهوم صرف حکم از عبارت «محکومبه» قابل مناقشه است و احتمال این که قانونگذار وجود حق مسلم را در این قالب آورده باشد، به واقعیت نزدیکتر است. به عقیده برخی، موضوع ماده ۲ قانون نحوه اجرای محکومیتهای مالی در مورد آرای صادر شده از شوراهای حل اختلاف نیز قابل اعمال است.
ازاینرو به طریق اولی درخصوص ضبط وثیقه و اخذ وجهالکفاله و وجهالتزام آنجا که توقیف اموال مقدور نیست یا شخص از تودیع وجه استنکاف مینماید، باید ماده ۲ را قابل اعمال دانست. در مورد ضبط وثیقه بهترین راهکاری که به نظر میرسد اعمال مواد ۱ و ۲ قانون تأسیس سازمان جمعآوری و فروش اموال تملیکی مصوب ۱۳۷۰ است؛ بدین ترتیب که موضوع ضبط وثیقه به انضمام دستور دادستان (مطابق ماده ۱۴۰۰ قانون آیین دادرسی کیفری) دایر بر ضبط وثیقه باید به سازمان جمعآوری و فروش اموال تملیکی -که دارای نمایندگی در مراکز استانها میباشد- ارسال شود تا برابر مواد قانون یاد شده نسبت به انتقال سند به نام دولت و فروش از طریق مزایده و تحصیل مبلغ اقدام گردد. البته راهکاری نیز توسط سازمان جمعآوری و فروش اموال تملیکی در این خصوص ارائه شده است؛ بدین نحو که مورد وثیقه طی اقساط چندین ماهه به خود وثیقهگذار واگذار شود تا موجبات تضرر بیش از حد وی فراهم نگردد. چنانچه قرار بر این باشد که طبق ضوابط این قانون، مورد وثیقه ضبط نشود، باز هم باید به مواد ۱۳۷ تا ۱۴۵ قانون اجرای احکام مدنی در خصوص فروش اموال غیرمنقول مراجعه گردد.
نتیجهگیری
به طور خلاصه باید گفت دستور ضبط وثیقه و اخذ وجهالکفاله و وجه التزام باید توسط اجرای احکام کیفری به اجرا درآید و در این خصوص قوانینی وضع یا تکمیل شوند. تا زمان وضع قانون نیز ضروری است طی یک رأی وحدت رویه این مشکل به نحوی مطلوب حل و فصل گردد.